ای که از کوچه باغ دلم گذر کردی
خبرت هست
یک نفر این جا هر شب شعرهایش را آب می برد
اشک هایش این چهار دیواری را
به ستوه آورده
حتی واژه ها هم صدایشان در آمده که
چرا بعد از تولد
باید درگیر بغض این پسرک شوند..
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 15:4 توسط پسر تنها
|
اگر تنها ترین تنها هم شوم باز هم خدا هست