به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …..

پس از مدت ها آمدم

دلم گرفته . . .

مثل هوای ابری شهری خاموش

دلم تنگ است . . .

مثل آسمان بی ستاره شبی زمستانی

حال دلم خوب نیست . . .

ای آرام جان لحظه لحظه های تنهایی

بیا تا کمی با تو صحبت کنم

این روزها . . .

خسته و بی حوصه ام

دستم دل به دل نوشتن نمی دهد

در گیرم . . .

با خودم، با دنیا، با سرنوشت، با قسمت

با آدم هایی که خود را انسان می خوانند

اما بویی از انسانیت نبرده اند . . .

با دوستی هایی که رنگ باخته اند

با مهربانی هایی که پر پر شده اند

با عشق هایی که در این زمانه ی بی رحم

احساست را نادیده انگاشته اند

قلبت را شکسته اند

صداقت ها و وفاداری هایت را به هیچ گرفته اند

و اعتماد را زیر سوال برده اند

این روزها . . .

نه حوصله ی دوست داشتن دارم

نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد

این روزها سردم . . .

مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند

مثل این زمستان

احساسم یخ زده

آرزوهایم قندیل بسته

امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده

نه به آمدنی دل خوشم

و نه از رفتنی غمگین

این روزها پر از سکوتم

سکوتی پر از فریاد

امروز این سکوت پر فریاد را

این آه ها را

این درد و دل ها را

آورده ام پیش تو

تویی که در کتاب آسمانی ات

نوشته ای

"قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"

بگو اوست خدای یگانه . . .

پس می گویم به تو

ای خدایی که همچون منی

تنهایی هایت را فریاد می کشی

می خوانمت به نام

پس بشنو آه های این دل شکسته و خسته را

و اجابت کن "اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ" را

هدایت کن مرا

به همان راهی که برایم بهترین است

راهی که برسد به آغوش تو

خسته ام ... خسته . . .

به من جایی بده آنجا

حوالی ابرها

دیوار به دیوار کلبه ی ستاره ها

آنجا که همه جا نور است و نگار

می خواهم بخوابم

می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم

می خواهم با تو عشق بازی کنم

عشق بازی از جنس راز و نیاز

ای آرام دل، به من جایی بده

یک دنیای خالی

یک قلب خالی

یک قبر خالی

دلم گرفته . . .

دلم تنگ است

دلم پرواز می خواهد

از زمین و آدم هایش دلگیرم

می دانی؟!

آن روز دروغ گفته بودم

یعنی گفته بودم حال من خوب است

اما تو باور نکن