شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد.
کارگردان جایزه ها را درو کرد،
و هنوز سر همان چهارراه واکس میزند.
کودکی که بهترین سوژه بود.
که احساس میکنی خدا کنارت نشسته
و تو به احترامش از گناه فاصله میگیری...
از پشت خنجر خورد
برگشت و گفت:
بیخیال رفیق فهمیدم نشناختی...
خدایا گفته اند دل که بارانی باشد
هفت ستون آسمانت می لرزد
دارم با دل می آیم
پذیرایم باش
دلم بارانیست


ﭘﮋﻣﺮده ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﭼﻮن ﮔﻞ ھﺎی زﯾﻨﺘﯽ
و ﻣﯽ روﻧﺪ ﺗﺎ ﮐﻨﺎر طﺎﻗﭽﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﺗﻨﮓ ﻣﺎھﯽ ﺗﻮی طﺎﻗﭽﻪ
ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﻣﺎھﯽ ھﺎ ﺑﻪ ﺧﯿﺎل ﺧﻮد رھﺴﭙﺎر درﯾﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
طﺎﻗﺖ ﻣﯽ آورم
و در ﺗﻨﮫﺎﯾﯽ ﺑﯽ ﺗﺮاﻧﻪ ی ﺧﻮﯾﺶ
ﺑﻪ ﺟﺎی ﮔﺮﯾﻪ و ﺑﮫﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻗﻨﺪﯾﻞ ھﺎی ﺧﺎطﺮه
دل ﺧﻮش ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
اﻣﺎ
ﺑﮫﺎر ﮐﻪ از راه ﻣﯽ رﺳﺪ
ﭘﺎی ھﺮ درﺧﺖ ﭘﺮ ﺷﮑﻮﻓﻪ ای
در ﺑﺎور ﻓﺎﺻﻠﻪ ھﺎ
اﺑﺮ ﺑﻐﻀﻢ
ھﻤﻨﻮای ﺑﺎران ﻣﯽ ﺷﻮد
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد...
کمی سکـــــــــــوت...
کمی دل بریدن میخواد...
کمی اشک...
کمی بهت...
کمی آغوش آسمانی
کمی دور شدن از این آدمها...!
کمی رسیدن به خدا..
خدایا
به داده و نداده ات
شکر.......
که دادهایت رحمت است
و ندادهایت حکمت.......
ایــن روزهــا هـــمــه بــه مـــن
دلـــتـــنـــگـــی
هـــدیـــه مـــی دهـــنـــد
لــــطـــفــــا آتـــش بـــس اعــــلـــام کــــنـــیـــد
بــــه خــــدا
تـــــمـــــام شــــد
دلــــــم
خیلی وقتا بهم میگن چرا میخندی؟؟؟
بگوماهم بخندیم!!!
اماهرگز نگفتن چرا غصه میخوری؟؟؟
بگو ماهم بخوریم......!
دﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ الان واقعا چی میخواد :
ﺩﻟﻢ
ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ !
ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ !
100 ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ 1 ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ
ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ !
ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ 10 ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ
ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ !
ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ !
ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ ... ﻣﻮﺭﭼﻪ
ﻫﺎﺭﻭ ﺑﮑﺸﻢ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ !
1000 ﺗﻮﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻡ
ﻏﺮﻭﺑﺎﯼ ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺯﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺁﻧﺸﺮﻟﻲ " ﺑﺎﺷﻢ !
ﻭﻟﻢ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺻﺐ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﻤﻮﻧﻢ !
.
.
.
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻢ
خیلی وقتا بهم میگن چرا میخندی؟؟؟
بگوماهم بخندیم!!!
اماهرگز نگفتن چرا غصه میخوری؟؟؟
بگو ماهم بخوریم......!
✿ هر کجا باشم…
☂ آسمان مال من است ...
✿ پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است...
☂ چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید....
✿ چترها را باید بست....
☂ زیر باران باید رفت....
خدايا، حکمت قدم هايي را که برايم بر مي داري بر من آشکار کن،
تا درهايي را که به سويم مي گشايي، ندانسته نبندم
و درهايي که به رويم مي بندي ، به اصرار نگشايم

یا رب ...
فهمیده ام که ؛
به اندازه ی همه ی نگرانی هایم ، تو را نشناخته ام ...

خدایا
سخت محتاجتم
نگاهم کن.....
نگاهت کافیست
که آرامش رفته ام
به من باز گردد...........

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
نیمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دلیل نشستنم باش

صدای معلم در کلاس می پیچد ...
جاهای خالی را با کلمات زیر پُر کنید ..
و من هنوز نمیدانم...
جای خالی تو را چه چیز پُر خواهد کرد ... !
اگر تنها ترین تنها هم شوم باز هم خدا هست